مادرانه های یک مــــــــادر

عشق شیرین زبونم...

هر لحظه ای که با تو درش به سر میبرم........جز لحظات بهترین روزگار عمر منه.... اینقده گرمای شیرینی تو اینروزا میدمه که هیچ جای خالی برای هوای سرد پاییزی ما نیست...  تو خونه میگردی و صندلی طوسی رنگتو با چه فیگوری بلند کردی و به سراغ تک تک کلیک های برق میری و مخصوصا فن دسشویی و همونطور که صندلیت دستته با خودت هی میگی..صلایی یه من............(صندلی من ) صدها بار چراغ رو خاموش و روشن میکنی . بیشتر پدر فن دسشویی رو درآوردی... منم برا اینکه حالی ازت بگیرم..چشمامو تا ته ته از حدقه در میارم و آروم میام کنارت که بفهمی کار بدیه...و تو چشماتو تنگ میکنی که کمتر منو ببینی و میخندی میگی... سلاااااااااا......شی طویی .......
28 آبان 1392

امام حسین اشک نمیخواهد...مظلوم نیست..سرمشق است

سام همدمم امشب شب تاسوعاست چند ساعتی مانده تا نماز صبح.. دلم خیلی گرفته دخترم...با هم رفتیم مسجد..باز هم با عشق مقنعه مشکی برایت پوشیدم و با هم راهی مسجد امام حسین شدیم...این اولین مسجدیه که تو رو تو 3 ماهگی آوردمت توش خیلی دوسش دارم... دلم یه روضه ی حسابی و سنگین میخواد از اون روضه های حاج منصور و مناجات با خداش اما روضه ها گاهی به دلم نمیچسبه چون در تعجبم بعضیا فکر میکنن باید امشب به حال دل زینب سوخت به حال دل خیمه ها و کربلا.... ناله میزنن همه برا علی اصغری که بر نیزه است برا عباسی که همه امیدش مشک آبش شده برا حسینی که تنهاست و بی یاور.............. ولی من با همه بدیم هرگز بر این چیزها گریه نکردم.... گریه میکنم ک...
22 آبان 1392

تو دنیا منی....

تو دنیای منی دنیای من من بی تو میمیرم.... (مامان) سلام دختر مامان...کلی وقته برات ننوشتم این مدت که نبودم..جز شروع کار گلسازی که خیلی پر رونق شده و افتتاح سایتم...که زمان بر بود یه سفر15 روزه به شهرمون هم داشتیم.پیش پدر بزرگا و مادر بزرگا این اولین باری بود با ماشین مسافر بری میریم اونجا ولی کلی با تو در آستانه 1 سال و نیمگی بودی و دندون درمی آوردی سخت بود راه سفر... .... شیرین زبون بودی و شاد کلی با بچه ها بازی میکردی پسر خاله (علی) تازه به دنیا اومده بود و بهش میگتی نی نی علی... (به مهدی میگی من نی)به متین میگی(مَ تی) به ننه جونت میگفتی(لی لا) برات یه اسلاید حیوانات درست کردم کلی با مزه اسماشونو میگی شتـــــ...
20 آبان 1392
1